دانلود (
کلیک)
گریه،
به تفریحِ شبانه میماند.
هربار که با آینهها و دوربینهای نزدیکبین مواجه میشوم،
فحشم در میآید.
و من،
نه برای ایرانم؛ که ایران،
نه برای سپهبد فلانی،
نه برای هواپیما و موشک،
نه برای عبا و عمامه و ریش و
شکمهای باد کرده و
دریاهای رنجها و خونهای تصفیه شده،
نه برای دنیای مردانهی شما،
و نه حتی برای دنیای تحقیر شدهی خلاصه شدهام در فاصلهی شهر مقدس خانه تا دیوانهخانهی نفرینشدهیِ_
قم؛ که قمم
،
داغ زندهگی را برای جان نداشتهام.
کف دست راستت را،
مثل مادرم،
میگذاری روی سطح غربی صورتم.
جهان داغ میشود و
در لهیبِ آتشِ فرمانبُرده از
پایگاهِ نظامیِ میانِ مژههات،
خوبترین جنگلها،
این مظاهر معصومانهترین زیستهای وحشیانه،
به جهنم میروند.
و من
فقط یک بار
برای همهی زیستهای وحشیِ کوچکی که
پیش از گرفتنِ حکمِ قصاص در بیدادگاهِ نزاع طبیعی،
تو کشتهای،
جانم سوخت و
به طریق أسف باری زنده ماندم.
آن روز را من برای اولین بار زیستم.
و من از موجودات خنگ و احمقی میگویم که
میلیونها سال است که
نتوانستهاند سلاح اتم بسازند.
گونههایی که مرا نمیشناسند و
صورتم را بوسیدهاند.
درست مثل آمریکا
که پیش از آن که
به دنیا بیایم،
بتوانم ببینم،
بخواهم ببینم،
بشناسم،
مخالفت کنم یا نکنم،
گلوگاهِ حیاتم را جویده و
از جای زخمش،
خون و نفت و حیات به تاراج میبرد.
و وطن کجاست اگر
ایمانم
آلوده به شرک است؟
اگر دستانِ آیتالله،
که نامِ دیگرش،
سالهاست
وطنست،
از خون
سیاه است؟
وطن کجاست اگر
تو جنگ میخواهیّو من هنوز
از بیماریِ
شهدای پیش ازینت
التیام
نیافتهام؟
و من هرگز حبِّ وطن را
جز در
مرزهایِ اندوهِ خواستنت،
در خود نیافتهام.
هرگز کسی نمیتواند ازین مملکت
بیرونم کند ؛
وقتی وطنم اندوه است.
و وقتی وطنم اندوه نیست،
آن روز،
آن روز دیگر کارِ دنیا تمام است.
و من،
نه برای ایرانم؛ که ایران،
نه برای سپهبد فلانی،
نه برای هواپیما و موشک،
نه برای عبا و عمامه و ریش و
شکمهای باد کرده و
دریاهای رنجها و خونهای تصفیه شده،
نه برای دنیای مردانهی شما،
و نه حتی برای دنیای تحقیر شدهی خلاصه شدهام در فاصلهی شهر مقدس خانه تا دیوانهخانهی نفرینشدهیِ_
قم؛ که قمم
،
پیش از این برای خویشتن،
که ازین پس
برای تو
فقط برای تو
ملک و مملکت و جسم و جان و اشک و آه و اندوه و حتی
خشم
برای تو.
برای تو که
برای تو.
درباره این سایت